پرهام در آبان ماه 92
دردونه من! پرهام جون ٦ماه با عشق در کنار هم زندگی کردیم و خوشحالیم که واسه خودت مرد کوچولویی شدی که اصلا با روز اولت قابل مقایسه نیستی.
از مهارتهای پسر گلمون بگیم : از ٥.٥ ماهگی چهار دست و پا رو کامل میری بدون اینکه سینه خیز رفته باشی و به تنهایی و بدون کمک ما میشینی
با وسایل و اسباب بازیها بازی میکنی و سمت میز تلویزیون و کامپیوتر(رایانه) و میز ناهار خوری میری و علاقه زیادی به موندن زیر میز پذیرایی داری و از اون زیر به ما لبخند میزنی
دو روزه که یاد گرفتی میگی گیققههههههه.قبلش با خنده میگفتی اینقوووو و اینقاااا
حسابی بغلی هستی و چند روزیه غذای کمکی مثل سرلاک شروع کردی و طعم گندمشو دوس داری و دستت دائم تو دهنته و سعی میکنی هر چهار انگشتو تا حلق ببری.
مدتیه که کمی مریض شدی و بعد سرماخوردگی شیراز (٤تا ٩آبان)سرفه میکنی و سینه ات خس خس میکنه.
تو شیراز مهمانسرای بعثت موندیم و شب آخر خونه صاینا دختر همکار بابا رفتیم وپرهام جون دوتا عکس هم با صاینا گرفت که بعدا تو وبلاگ میزاریم. حافظیه هم رفتیم که اونجاهم عکس و فیلم زیادی گرفتیم.
از بابا و مامان صاینا هم تشکر میکنیم که حسابی مارو شرمنده کردن و کلی ازمون پذیرایی کردن. قبل از بدنیا اومدنت هم ما مزاحمشون شده بودیم.ولی تا الان اونا پیش ما نیومدن و قول دادن که تو اولین فرصت بیان.
پیش عمو یاسر زیاد رفتی و میری.یه عمو یاسر تو شمال داری و یه عمو یاسر هم همکار بابا هستش.عمو و خاله همسایه های ما تو چابهار هستند و تورو خیلی دوس دارن و همیشه مواظبتن و تقریبا تو بیرون رفتنا بغل عمو یاسر هستی.
یه کم شکمو هستی و خیلی زود به خوردن غذای سفره اشتیاق پیدا کردی و تا غذارو میبینی نق میزنی و موقعی هم که میخوری شکایت داری چرا بین قاشقها فاصله میافته.
قد و وزنت از بدو تولد تا الان نرمال بوده و دقیقا روی صدک هستش.